تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
https://telegram.me/joinchat/DKL4YD8togTtBzDF26ewbQ
دردم ندیدن نیست!
  • بازدید : (4542)
دردم ندیدن نیست!
دردم ندیدن نیست! به خود می پیچم از اینکه تو را می بینم ولی نمی شناسمت درست مثل یوسف! گناهان من یوسف زهرا رادر چاه غیبت حبس کرده است.. السلام علیک یا صاحب الزمان
برچسب ها : ,,,,,
  • بازدید : (5328)
ضعیف کشی، هنر ضعیفانی است که در دام قدرت افتاده اند.
برچسب ها : ,,,,,,
  • بازدید : (5601)
تی شرت سرباز اسراییلی یک تیر دو نشان یعنی به زنان باردار فلسطینی شلیک کن که با یک گلوله دو فلسطینی بمیرد همین یک عکس برای ایجاد تنفر در جهان از صهیونیستها کافیست.
برچسب ها : ,,,,,,
یار دبستانی این روزها
  • بازدید : (4471)
یار دبستانی این روزها
یار دبستانی این روزها
برچسب ها : ,,,
بدون شرح
  • بازدید : (4791)
بدون شرح

برچسب ها : ,,,,,
سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی
سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی
سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها! سلام حضرت خورشید ماه منظرها سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند» دلم گرفته از این گرگ‌ها، برادرها دلم هوای حرم کرده یا علی مددی هوای ذکر پدرها و اشک مادرها هوای دیدن فوّاره‌های گوهرشاد زلال آینه‌ها و صفای مرمرها صدای طبل و نقاره، اذان گلدسته هوای عطر خوشِ یاس و مشک و عنبرها نمی‌شود که مرا پیش خود نگه داری؟ کنار گنبد زردت، میان کفترها برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست سروده‌اند به عشقت اگرچه قیصرها
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (7597)
................................

جمله زیبا با عکس, جملات کوتاه آموزنده

......................................

 

جمله زیبا با عکس, جملات کوتاه آموزنده

بقیه موارد در ادامه مطلب


برچسب ها : ,
خاطرات رئیس دفتر صدام از شب عملیات کربلای 5
  • بازدید : (4440)

 

 **خاطرات رئیس دفتر صدام از شب عملیات کربلای 5
سرلشکر عبدالحمید محمود الخطاب ، رئیس دفتر صدام درباره این عملیات می گوید: تاریخ 16/1/1987 (19/10/65) تلفن دفتر رئیس جمهور به صدا درآمد. خبر حمله به شلمچه را دادند. رئیس جمهور دائم زیر لب می گفت: «الله اکبر از دست افراد خمینی… الله اکبر…» مدام پلک هایش به هم می خورد. به او عرض کردم : اتفاقی مهم پیش آمده است ؟ رئیس جمهور که در اتاق قدم می زد، گفت: «امشب بصره به دست نیروهای ایران خواهد افتاد».

همان شب جلسه ای تشکیل شد که تا صبح ادامه داشت. ارتش ما داشت از هم می پاشید. ماشین جنگی و مدرن ما از کار می افتاد. هر روز و هر ساعت گزارش هایی درباره عقب نشینی و تلفات بهت آور به دست ما می رسید. وقتی خبر رسید نیروهای ایرانی به منطقه دیده بانی شماره یک لشکر 11 رسیده اند، رئیس جمهور گفت: «الان زمان آن فرا رسیده که از سلاح شیمیایی استفاده کنیم».

با هدایت مستقیم رئیس جمهور این کار انجام شد. با این احوال ، رئیس جمهور هیچ گاه مایل به پایان جنگ نبود. او در جلسه های محرمانه به ما می گفت: «امیدوارم این جنگ ادامه یابد، چون کمک های کشورهای خلیج فارس ادامه خواهد داشت و ما با این ثروت می توانیم مشکلات داخلی را هم حل کنیم.

اگرچه تعداد مصدومان شیمیایی متوسط و شدید عملیات کربلای 5 کمتر از 3 هزار نفر می شدند، اما با در نظر گرفتن مصدومان خفیف احتمالا جمع آنان به 7 هزار نفر می رسید.

به دنبال این عملیات عظیم که به منهدم شدن ماشین جنگی عراق منجر شد علاوه بر فشارهای آمریکا، قطعنامه 598 که کمی به خواسته های جمهوری اسلامی ایران نزدیک شده بود صادر گردید. این اولین بار بود که پس از شروع جنگ تحمیلی شورای امنیت سازمان ملل به وجود جنگ در این منطقه اعتراف کرد.


برچسب ها : ,
اسلحه من
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (4928)

اسلحه من

به بِهشتِ زَهرا مــے رَوم...

قطعه یِ شهدا...

از کنار عکس هــا عُبــور مــے کنَم...

چادُرم را رویِ ســَرَم محکــم مــے کــنــَم...

و زیر لـبــــ مــےگویــَم...

دشـمــَن قلبتــــ را نِشـانـه گـِرفتـــ...

و اسلحه اَتــ را بـَر زَمیــن انــداختـــ...

من تا زنــده اَم نمــے گــُذارَم...

اَفکارَم را نِشـانــه بگیــرَد و چــآدُرَم را بــَر زَمـیــن انــدازَد...

 


غروب جمعه چقدر غمگين است
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (4191)

عصر يک جمعه ي دلگير

دلم گفت بنويسم که چرا عشق به انسان نرسيده است؟

چرا اب به گلدان نرسيده است؟

چرا لحظه ي باران نرسيده است؟

و هرکس که دراين خشکي دوران به لبش جان نرسيده است،به ايمان نرسيده است و غم عشق به پايان نرسيده است

بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد بنويسد که هنوزم که هنوز است چرا يوسف گمگشته به کنعان نرسيده است؟چرا کلبه ي احزان به گلستان نرسيده است؟

دل عشق ترک خورد،گل زخم نمک خورد،زمين مرد

خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،و در حسرت يک پلک نگاه است

ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين آه خدايا برسد کاش به جايي،برسد کاش صدايم به صدايي...


برچسب ها : ,
زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ایست . . .
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (4253)

افسران - زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ایست . . .
 
 
 
 
مشکلی نیست اگر مبل نداریم و دکور . . .
زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ایست . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


برچسب ها : ,,,,
خدا اینجاست...
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (2835)

خدا اینجاست...

تصویر+عکس+شهید+شهدا+نیایش+نماز+خدا+برادران شهیدهاشمی

کسی که خدا را می بیند برایش فرقی نمی کند که بالای قله باشد یا زیر زمین ، خدا در پس نگاه اون تنها فاصله به اندازه یک ندا دارد بنده خدا را میخواند و خدا اجابتش می کند ...

[ سه شنبه 93/5/21 ] [ 4:53 عصر ] [ مهدی افشار ] [ 3 نظر ]

برچسب ها : ,,,,
عقب نمونیم!!
  • بازدید : (4616)


برچسب ها : ,
بهشت خانه ساده دلان است...

    سلام دوستان گرامی

چند روزی درگیر اسباب کشی بودم. ایضا مشغله های دنیوی این هفته های اخیر بدقولی آدم ها؛ و و و ... همه این ها کلافه ام کرده بود . یک جوراهایی حوصله خودم را هم نداشتم.

از قضا با همشیره رفته درب منزل یکی از دوستانشون که تعدادی کارتون تهیه کنیم. لحظاتی بعد پسر جوانی به نام رحمن با تعدادی کارتون آمد. نمی دانستم او کارگر آن خانه است؛ اول خیلی تحویلش نگرفتم. بعد متوجه شدم او کارتون ها راآورده. بسیار ساده بود آرام آرام.. مظلوم.. یک بستنی برای خواهرزاده 18ماه هام خرید و بعد هم برای ما. به آقا رحمن گفتم. من نمی خورم چرا خودت رو زحمت انداختی!! تشنه ام.. نمی خورم!!لحظاتی بعد طفلک با بطری آبی که از مغازه تهیه کرده بود آمد .. بدنمسست شد از خودم خجالت کشیم.. از این همه محبت بی دریغ این جوان که لکنت داشت کارگر بود... پدر و مادرش را در نوجوانی از دست داده بود... خدایا من را ببخش.. من باید بیش از این ها. آن جوان را تحویل می گرفتم!! کلی آن شب استغفار کردم... قرار است بگویم بعضی روزها بیاید دفترمان کمک ام کند!! برای دعا کنید!! گاهی ما آدم ها هواسم به اتفاقات کوچک اما زیبای دور و برمان نیست!! خدایا  کمک ام کن تقوی پیشه کنم!!

دلم می‌گیرد... از دیدنِ آدم‌هایی که چشمِ ظاهر بینشان،

دیگرِ آدم‌ها را، نه با مقیاس‌های حضرتِ خالق، که با مقیاسِ ظاهر می‌سنجند... نفسم تنگ می‌شود از میزانی که آدم‌های پوچ و درون‌تهیِ بزک‌کرده‌یِ پرمدعا را پشت ویترینِ دنیا برای چشم‌ها جلوه می‌دهد،

و دیگران را، هرچقدر هم که انسان‌تر، در آن پشت‌های نادیدنیِ پنهان، مخفی می‌کند... خلقم تنگ می‌شود از این دیده نشدن‌ها... از این به حساب نیاوردن‌ها... روحم تنگ می‌شود از این میزانِ نامیزانِ دنیایی... از زیر پا گذاشته شدنِ روح‌هایی بزرگ و لطیف.... از چشم بستن بر حقیقتِ انسان‌ها... حضرت پروردگار! ما به این آیه‌ات شدیداً کافریم: إنَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أتقاکُم ...

 

عهدنوشت: صاحبِ این عصر و زمانه شمایید... من، به‌خاطرِ دلِ شما هم که شده، دنیا را از این نگاهِ پست و حقیر پاک خواهم کرد... از امروز، در ازای هر مقیاسی این چنین، احترامم را به وسعت و لطافتِ روحِ انسان‌ها، چندین برابر خواهم کرد... از امروز، چشم‌هایم، تنها انسان‌ها را خواهند دید ... 

 

پانوشت: یاأیّها الّذین آمَنوا، آمِنوا ... لطفا!


خواهرم ...برادرم...حواست هست؟؟؟این جمعه هم گذشت و یارم نیامد
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (2684)

خواهرم حجابت؟ 

گفت دلم پاک است 

مگر میشود پاکی هزاران نگاه را بدزدی و دلت پاک باشد؟ 

برادرم حجاب تو نگاهت است... 

حواست باشد 

تو را به امام زمان 

حواست باشد 

*این جمعه هم گذشت و یارم نیامد... *


 

برچسب ها : ,,,,,,,
برگی از دفتر اهل دل
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (4849)


خاک بهشت
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (5734)


برچسب ها : ,
سرنوشت سخت نوشت !
  • بازدید : (5339)

 

 

سرنوشت برایش گذر روزگار را سخت نوشت  ...

در آغوش گرم مادر چشم هایش لبخند اشکی را به نظاره ی غم نشست که

 پهنای صورت مادر را در آوای حزن انگیز خود فرو برده بود ..

در اولین لمس از دست های زمخت و پینه ی بسته ی پدر آموخت که

تاوان بودن شلاق بی مهری زمانه است .. 

 فاصله ی بین خواستن و داشتن را از پشت ویترین در عروسک های مغازه دید

و پارچه ی گره خورد ه ی در دستش که عروسک رؤیاهایش بود ...

تفاوت بین پاهای خودش و دیگران را در دمپایی پاره ی خود دید و

 کفش های ساز نواز کودکان دیگر  ..

 به مدرسه آمد و تفاوت دست های خسته اما خالی پدر خود با جیب های دیگران

را در انتهای کلاس تنگ و تاریک دید با لباسی مندرس و کیفی پاره ..

معلم بر تخته ی غبار گرفته ی ذهن کودک با قلم اشک هایش نوشت

حرف به حرف واژه های زندگی را ..

 و او تفاوت فهم خود با بچه های دیگر را زمانی فهمید که دیگرا ن به هر حرفی

با برق چشم می کشیدند نقاشی شاد را بر ذهن خود .... و او به هر حرفی که

می آموخت ،  برایش زمانه معنا می کرد هزار درد و می کشید هزار علامت سوال ؟

 که در ذهن کوچکش نمی یافت نه به عقل نه به احساس جوابی بر آن ...

در زنگ ریاضی معلم در سکوت معنا گفت : شادی هایما ن را با هم تقسیم کنیم

از غم های هم به سرشت مهر بکاهیم ... دوستی هایمان را در عشق ضرب کرده

به توان بی نهایت رسانده و به جمع دوستان خود برساینم ..

 معلم در حک علامت مساوی با کچ نم گرفته از اشک هایش نوشت

دو خط موازی کوچک ... و گفت در این دنیای بزرگ آدمها همه به یک اندازه

هستند ... فرقی نیست بین جسم ها و صورتها  الا در سیرتها و

خود ساکت شد و شاید در سکوتش به دنبال علامت سوالی بود بر صادق بودن

حرفهایش در توضیح علامت مساوی در صدق بر آدمها ...

و کودک در زندگی خود فهمید

حرفهای معلم ریاضی شاید گفتاری از یک افسانه ی شیرین بوده ..!!

و او تفاوت تقدیر زندگی خود را زمانی فهمید که در پارک بادکنکی را به لبخند

کودکی داد و در ازاء آن از پدر او بهایش را گرفت ..

در کنار خیابان برای کودکی چهارپایه ای گذاشت که بنشیند و

 با سرشک حسرت خود ، غبار از کفش های پدرآن کودک بر گرفت ..

در خانه ی محقر در اتاقی تنگ و تاریک سوزش خار گل را از دست های مادر

با علامتی از هزاران سؤال و به بهت اشکهایش مرهم کرد و

چند ساعت بعد آن گل را در پشت چراغ  قرمز چهار راه  با روبانی قرمز به

دستهای لطیف مادری داد که طراوت زندگی را در کنار بچه های شاد و در

ماشین های رؤیایی نغمه خوان چشم های خود کرده است ..

او فهمید که زندگی نوشته سر نوشت او را در کتابی مچاله شده از درد روزگار

 با قلمی از اشک بر قلبی زخمی که تنها تسلای وجودش آرامش مهر اوست  ...

روزگار برایش گذر عمرش را نوشت و چه سخت نوشت ..


 


برچسب ها : ,
غافل از گذر عمر !
  • بازدید : (5116)

 

در تلاطم بادها در گذریادها و در مرور خاطرات فراموش کرده ام بودن خود را

. به هر طلوع خورشید،  لبخند شوق زده و

 وجود جستجوگر خود را با نسیم گذر همراه می کنم

تا از زمزمه ی رود و تمنای روییدن سبزه ..

 تا از آرامش قاصدک و رقص چمن در دست باد

تا از نغمه ی کبوتر و بالهای رؤیاییش به هنگام پرواز

بشنود آوای زندگی و دم زنده بودن را ..

در گذر از جاده ی زندگی در بوستان با طراوتش همراهی گل می جویم و نغمه ی پر شور بلبل

در جنگل آرزوها بلندترین شاخه و تنومندترین درخت را جستجوگر چشمان خوددارم ...

  در کویر روزها به دنبال سایه بانی از خنکای خاطرات .. ذهن را مرور

لحظه های خوش میکنم و به انتظار دیدن آسمان پر ستاره اش اشک های خود را

ستاره باران سکوت دل می نمایم ...

در مسیر کوهستانی روزهای عبورم رنگین کمان قله ی عشق را نشانه ی امید می روم ،

پای در رکاب رسیدن گذارده و زخم سنگلاخ های بی مهری جاده ی سرد را

با اندیشه ی گذر زمان مرهم زخم های خاموش می کنم..

 در بر خورد با سرزمین یخبندان احساس ها در گذر از زمستان وجود

 شومینه ی گرم احساس را تن پوشی از گذر کرده

 سوزش بال پروانه ی آرزوها را گرمی اشکی کرده که

 گذر می دهد وجودم را از قندیل های سخت و سرد ...

 در خزان گذر عمر با ترنم باران همراه شده ...

سد چشم ها را در بر خورد بی قرار مژه ها می شکنم تا بر دشت دل فرو ریزد و

 صدای خش خش برگهای آرزوها را در زیر پای مسافر زمان

نه آوای گوش خراش که نم به اشک مهربانی رؤیاها نماید ..

و در هر غروب اشک های دلتنگی خود را به دامان خورشید می سپارم

تا دور از دسترس بر افق رها بپاشد ..

شاید به طلوعی دیگر راه چشمانم را گم کرده و میزبان بی صدای لحظه هایم نباشد ..

در اوج تالاقی چشم هایم با نگاه غروب ، دل به آفتابگردان هایی می سپارم

 که سر به زیر ، در فکر بودن و ماندن به انتظار طلوعی دیگر

 شب را به زمزمه های گذر طی می کنند ..

با خروش لحظه ها و گذر عمر همراه شده

در بهار زندگی دل را مواج بودن و خواستن کرده

تمام فصول زندگی را اقیانوس بی انتهایی از خواسته ها نموده

و ساحل آرامی می جویم که بر سکوی بودنش تکیه داده و

 صدف های زندگی را از قعر بودن بیرون بیاورم ..

 و در تمام لحظات غافلم از مسافر بودن خویش ..

 از گذر لحظه ها و به سر رسیدن تاریخ بود ن و انقضای مهلت مقرر عمر ..

 


برچسب ها : ,
ارامش بخشترین نام...
  • بازدید : (3398)

 

 


برچسب ها : ,,,,
شاید این جمعه بیاید شاید...

جـــام ازل

 

 

مــــــا زاده عشقیم و پســــرخـــوانده جامیم

در مستى و جــــــانبـــازى دلـــدار تمــــــامیم   

 

دلـــــــداده میخــــــــــانه و قــــربانى شربیـــــم

در  بـــارگــــــه پیــــــر مغـــان ، پیــــــــر غلامیم

همبستر دلـــــــــدار و ز هجــــرش به عذابیــم

در وصـــل غریقیـــــــم و به هجــــــران مدامیم

بى رنگ و نـــــــــواییم ؛ ولـــــى بسته رنگیــــم

بى نـــام و نشانیـــــم و همى در پى نامیـــــم

با صوفــــــــى و با عارف و درویش ، به جنگیـم

پــــــرخــــاش گـر فلسفــــــه و علــــم کلامیم

از مــــــــــدرسه مهجور و ز مخــــــلوق کناریـــم

مطــــــرود خِـــرَد پیشــــه و منفــــــور عوامیم

 

با هستى و هستى طلبــــان ، پشت به پشتیم

 بــــــا  نیستـــــى از روز ازل گـــــام به گامیـــــم

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 167 ]

 

 

آیا فـــردا او می آید ؟


اگر بیاید چــــــه کنیم ؟


آیا آمادگی آمدنش را داریم ؟

 

 

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم ؟


 


برچسب ها : ,,,,,,,
بصيرت در کلام مقام معظم رهبري
  • بازدید : (4837)

رهبر معظم انقلاب ميفرمايند: «اگر همه‌ي تعاريفي که در خصوص بصيرت آورده شده را در يک جمله خلاصه کنيم ميتوان گفت: بصيرت يعني وجود چشمان تيزبيني در انسان که بتواند پشت صحنه‌ي مسائل پيچيده­ ي سياسي را به­ خوبي تشخيص دهد. اين مهم در طول دوران تاريخ معاصر ايران و حوادث بعد از انقلاب، خط کش جدا شدن افراد هوشيار از غافل بوده است»

 


برچسب ها : ,
منو الله
  • بازدید : (5285)

کوله بارم بر دوش، سفري بايد رفت،

                                  سفري بي همراه،
                                               

                                           گم شدن تا ته تنهايي محض،
يار تنهايي من با من گفت:

                                    هر کجا لرزيدي،
                                         

                                             از سفرترسيدي،
تو بگو، از ته دل
         من خدا را دارم...


برچسب ها : ,,
صرفا جهت خنده :)
دسته بندی : جملات زیبا,,
  • بازدید : (4836)

صرفا جهت خنده

 

 

 



آقا من تصمیم گرفتم نه دیگه با هواپیما جایی 

 

برم چون یهو سقوط میکنه..

 

اتوبوس هم خود به خود اتیش میگیره 0____o

 

پراید هم که مستقیم میرم جهنم...

 

قطارم از ریل خارج میشه ...هیسسسس

 

فقط میرم تن تاک میخرم پیاده با خیال راحت همه جا میرم والاااااخیلی خنده‌دار

 

----------------------------


دختر است دیگر :………

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 

*

 


*

 

*

 

*

 

نتیجه ی سونوگرافی زن همسایه رو میگم ...

 

چیه همش دوست دارین برای دخترا حرف درست

 

کنم؟

 

دخترا بیاید بغلم کنید زود !!!!!!!....پوزخند

 


 

 

 


برچسب ها : ,,,,
دلم تنگه حرمه اربابه
  • بازدید : (5168)

 

یه گوشه مینشینیم،مودب , خانُم , بی سروصدا،زودم میریم ...


باورکنیددلمون سخت بیقرارتونه .

 

به قول دوستی که میگفت : یعنی اندازه دوتاکف پاهم واس


ماجانداریدتوخونتون  !!!!

 

(شما به نیت هر امامی که دلت میخواد بری زیارتش بخون)





نمره زیر 10
  • بازدید : (5190)

 

کارنامه‌ام

پر از تقلب و گناه

خط خطی سیاه

هیچ وقت درسخوان نبوده‌ام ولی

در شب تولدت

مثل کاج

توی طاق نصرت محله کار کرده‌ام

شاخه‌های خشک داربست را

بهار کرده‌ام

*

راستی دو روز قبل

سرزده به خانه‌ی دل امید - همکلاسی‌ام - سر زدی

ولی چرا

به خانه‌ی حقیر قلب من نیامدی؟

رد شدم، قبول

ولی به من بگو

کی به من اجازه‌ی عبور می‌دهی؟

راستی اگر ببینمت

به من هر چه خواستم می‌دهی؟

کارنامه‌ی مرا

دست راستم می‌دهی؟

نا امید نیستم ولی به خاطر خدا

از کنار نمره‌های زیر ده عبور کن!

ای عصاره گل محمدی!

فصل امتحان سخت ما ظهور کن !


سراینده : آقای غلامرضا بکتاش


سفارش شهید حمید ایرانمنش........
  • بازدید : (3177)

http://fadahiyerahbar.parsiblog.com/Files/72304af2e1fd545ced1fdfc037bd7df5.jpg

سفارشی بسیار مهم دارم برای خانم ها. من توی جبهه می جنگم، از جانم می گذرم بخاطر حفظ آب و خاک و ناموسم، پس خواهرم، تو هم خون مرا، رزم مرا پاس بدار و
حجابت را رعایت کن.
در مقابل فداکاری ما، این کمترین کاری استکه می توانی انجام دهی تا قلب رزمنده ها را شاد کنی.

سردار شهید حمید ایرانمنش (چریک) فرمانده گردان پیاده از لشکر 41 ثار الله

*****
شجاعت فقط تو جنگیدن و این چیزها نیست. شجاعت یعنی همین که بتوانی کار درستی را بر خلاف رسم و رسوم که به غلط جا افتاده، انجام بدهی…
سردار شهید حمید ایرانمنش (چریک)

 


برچسب ها : ,
شهادت...
  • بازدید : (3398)

 

        گفتم کلید قفل شهادت شکسته است؟

                  یا اندر این زمانه در باغ بسته است؟

                               خندید و گفت:ساده نباش ای قفس پرست

                                            در بسته نیست،بال و پر ما شکسته است


برچسب ها : ,,,,,
حدیث بندگی
  • بازدید : (5434)


برچسب ها : ,
بلاخره امام رضا طلبید........
  • بازدید : (3907)


برچسب ها : ,,,,,,,,,
ترسوها

برچسب ها : ,
گرمای تابستان
  • بازدید : (5611)

 تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.

یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..


برچسب ها : ,,
خوشبختی
  • بازدید : (5426)

خدا


برچسب ها : ,
ليست صفحات
تعداد صفحات : 11